سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا دانشجویان اندیشه سیاسی دراسلام

 مبانی انسان‏شناسی و جامعه‏شناسی

1ـ2. مبنای انسان‏شناسی

انسان‏شناسی که دومین رکن جهان‏بینی محسوب می‏شود، سومین مبنای نظری اندیشه سیاسی امام خمینی قدس‏سره تلقّی می‏گردد. مسائل و مباحث مهم انسان‏شناسی که تأثیر جدّی در اندیشه سیاسی دارند عبارتند از: آیا انسان آزاد است یا تحت جبر ساختارهای تاریخی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است؟ آیا سرشت انسان نیک است یا موجودی گرگ‏صفت است؟ آیا انسان کمال‏جو و سعادت‏طلب است؟ آیا انسان موجودی مدنی‏الطبع است؟ پاسخ به پرسش‏های مزبور و دیگر سؤالات انسان‏شناسی، به طور نظری سمت و سوی اندیشه سیاسی را در زندگی سیاسی اجتماعی امام خمینی تبیین می‏کند؛ چراکه در اندیشه سیاسی نظام‏مند و منسجم، تمامی عناصر انسان‏شناسی، هستی‏شناسی، جامعه‏شناسی، اخلاق، سیاست، حکومت و... با هم ارتباط منطقی و ارگانیک دارند.

از دیدگاه امام، انسان دارای قوّه شناخت، عقل و در مرحله بعد دارای قدرت اراده و اختیار در جهت سعادت یا شقاوت است. از این‏رو، انسان مسئول موفقیت‏ها، شکست‏ها و تمامی کنش‏های سیاسی اجتماعی خود است. 19

از منظر امام خمینی، انسان «مثل حیوان نیست که یک حد حیوانی داشته باشد و تمام بشود؛ انسان یک حد مافوق حیوانی» 20 دارد. انسان موجودی است که دو سر طیف «شدن» را دارد و در مسیر شدن محدودیت ندارد. «در طرف کمال به آنجا می‏رسد که یداللّه می‏شود، عین‏اللّه می‏شود... غیر محدود است و در طرف نقص هم، در طرف شقاوت هم غیرمحدود است.» 21 بنابراین، انسان دارای دو بعد حیوانی و روحانی است و در هر دو مسیر هدایت و شقاوت، تربیت‏پذیر است و تمام عوالم غیب و شهود به صورت بالقوه در وجودش نهفته است. «انسان مجموعه همه عالم است»؛ 22 «عصاره هستی» 23 است.

از این‏رو، برخلاف انسان‏شناسی سیاسی غرب، که انسان را تک‏ساحتی می‏داند، 24 او را بدسرشت (مثل هابز) و یا نیک‏سرشت 25 (مثل لاک و روسو) تقسیر نموده و بر همین اساس، به مهندسی سیاسی و اجتماعی حکومت پرداخته است، از منظر امام خمینی، انسان بالطبع گرایش به طبیعت و زندگی حیوانی دارد، ولی بالذات و بالفطره گرایش به توحید و زندگی معنوی دارد. 26

تلقّی دوساحتی امام از انسان، موجب شده است تا ماهیت و شکل حکومت ایشان دوساحتی گردد، به گونه‏ای که انسان در زندگی سیاسی، در سرنوشت خود، هم آزاد و دارای حق اختیار است و هم مکلف به احکام الهی برای پیمودن کمالات معنوی. 27 و البته این کمال‏طلبی هم فطری و هم بی‏حصر است:

خدای تبارک و تعالی... فطرت همه را چه سعید و چه شقی، چه خوب و چه بد، بر فطرت اللّه قرار داد و در سرشت همه انسان‏هاعشق‏به‏کمال‏مطلق‏را سرشت28

... و بشر انحصارطلب است، کمال مطلق را می‏خواهد29

کمال مطلق را تا ناقص است برای خودش می‏خواهد.30

از دیدگاه امام خمینی، انسان در مسیر شدن، هیچ‏گاه مجبور ساختارهای جغرافیایی، اقتصادی و سیاسی نیست، اگرچه تحت تأثیر است؛ چون «انسان در اجتماعات... تحت تأثیر واقع می‏شود»، 31 انسان «لامحاله تحت تأثیر موجودات این عالم قرار می‏گیرد، لکن همه اینها او را در هیچ کاری از کارهای اختیاری‏اش مجبور و مضطر نمی‏کند.» 32

متقابلاً امام در رابطه با تأثیر فرد بر جامعه بر این باور است که «عمل یک شخص در یک جامعه اثر دارد... وقتی شما یک زشتی... [و یا]... یک عمل صالحی انجام دادید دیگران هم وقتی که می‏بینند در آنها تأثیر می‏کند.» 33 بنابراین، امام خمینی نه به جامعه اصالت می‏دهد که لازمه منطقی آن حکومت اقتداری و استبدادی است و نه به فرد اصالت می‏دهد تا منجر به حکومت تبرهنی و آزادی سکولاریسمی شود، بلکه دیدگاه انسان‏شناسی ایشان به گونه‏ای است که منجر به آزادی سیاسی مقید به کنش اسلامی می‏گردد. 34

2ـ2. مبنای جامعه‏شناسی

پس از معرفت‏شناسی، هستی‏شناسی و انسان‏شناسی، زیربنایی‏ترین عنصر نظری اندیشه سیاسی امام خمینی، جامعه‏شناسی و نوع نگرش وی به جامعه است. رابطه هستی‏شناسی با جامعه، هدف جامعه، نسبت مصالح فرد و جامعه، و قوانین حاکم بر جامعه از جمله مهم‏ترین موضوعات و مسائل مربوط به جامعه‏شناسی سیاسی هستند.

امام خمینی بر خلاف نحله‏های مارکسیستی و سوسیالیستی که انسان را اسیر جبر تاریخ و جامعه می‏دانند و نیز برخلاف مکاتب لیبرالی که غرایز طبیعی انسان را محور و بشر را اسیر خواست نفسانی می‏پندارند، جامعه را در طول نظام هستی توحیدی تفسیر نموده و تمام مفاهیم، نقش‏ها و ساختارهای جامعه‏شناسی سیاسی را با گزاره‏های دینی بازتولید می‏کند. ایشان معتقد است که «مذهب اسلام از هنگام ظهورش متعرض نظام‏های حاکم در جامعه بوده و خود دارای سیستم و نظام خاص اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی» 35 است. امام با توجه به جهان‏بینی الهی خودش معیار و قوانین حاکم بر روابط جامعه را دستورالعمل‏های انبیای الهی می‏داند:

ما معتقدیم که قانون‏گذاری برای بشر، تنها در اختیار خدای تعالی است، همچنان‏که قوانین هستی و خلقت را نیز خداوند مقرّر فرموده است و سعادت و کمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانین الهی است که توسط انبیا به بشر ابلاغ شده است.36

بنابراین، جامعه‏شناسی امام خمینی در یک نظام منسجم جامع و در طول هستی‏شناسی قابل تفسیر است. از آن‏رو که در هستی‏شناسی امام، انبیا و معصومان علیهم‏السلام فرستادگان خداوند برای هدایت فرد و جامعه هستند، تدبیر سیاسی جامعه نیز در انحصار آنان است؛ چون:

سیاست این است که جامعه را هدایت کند، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاست. دیگران این سیاست را نمی‏توانند اداره کنند.37

امام خمینی جامعه را همانند انسان دوبُعدی می‏داند: یکی، بعد مادی، ساختاری، نهادی و شکلی است که بیان‏کننده پیکره جسمانی و مکانیکی آن است و دومی، بعد روحانی، معنوی، عاطفی و ایمانی است که بیان‏کننده جنبه ارگانیکی جامعه می‏باشد و البته آنچه جامعه را هویت و معنا می‏بخشد بُعد دوم وجودی جامعه است که مبتنی بر فرد است:

در دنیای امروز، که گفته می‏شود دنیای صنعت است، رهبران فکری می‏خواهند جامعه بشری را نظیر یک کارخانه بزرگ صنعتی اداره کنند، در حالی که جامعه از انسان‏ها تشکیل شده است که دارای بُعد معنوی و روح عرفانی است و اسلام در کنار مقرّرات اجتماعی، اقتصادی و غیره به تربیت انسان بر اساس ایمان به خدا تکیه می‏کند و در هدایت جامعه از این بُعد بیشتر برای هدایت انسان به طرف تعالی و سعادت عمل می‏کند.38

بدین‏سان، اندیشه سیاسی امام سیستمی و منظومه‏ای است که میان عقل نهادی و عقل ایمانی ارتباط منطقی و اندام‏واری ایجاد کرده و تعادل و تعامل منطقی آن دو را در گزاره‏های اسلامی جست‏وجو می‏کند.

مذهب اسلام همزمان با اینکه انسان می‏گوید که خدا را عبادت کن و چگونه عبادت کن، به او می‏گوید: چگونه زندگی کن و روابط خود را با سایر انسان‏ها باید چگونه تنظیم کنی.39

امام خمینی بر اساس دیدگاه منظومه‏ای خود، جامعه را همانند انسانی توصیف می‏کند که دارای عناصر و اعضای جسمی و روحی متعدد می‏باشد که باید با تربیت الهی، بین اجزا و عناصر آن تعادل ایجاد شود. همان‏گونه که غایت انسان‏شناسی امام، انسان کامل است، غایت جامعه‏شناسی وی جامعه فاضله و کامله توحیدی است.

امام جامعه توحیدی را به تصویر کشید که تداعی‏کننده بعد اجتماعی یا به عبارتی، بازتولید جامعه‏شناسی اصل فلسفی، وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت بوده است. در واقع، امام این نظریه را در پاسخ به نظریه جامعه بی‏طبقه توحیدی جریان‏های التقاطی، مطرح و بازتعریف نموده است. 40 بنابراین، مفاهیم کلیدی جامعه توحیدی از منظر امام، اصل وحدت در عین کثرت، تقسیم کار بین اجزا و عناصر، سلسله مراتبی و ارگانیک بودن عناصر آن، مقصد و غایت الهی داشتن و... می‏باشند که تحت کلمه توحید به توحید کلمه می‏رسند.

جامعه توحیدی ... عبارت از جامعه‏ای است که با حفظ همه مراتب، یک نظر داشته باشند، کانه یک موجودند... همه با حفظ مراتبشان یک مقصد داشته باشند و آن یک مقصد الهی؛ کانه همان‏طوری که یک جامعه توحیدی در خون بدن انسان است. انسان به منزله جامعه توحیدی است؛ چشم، گوش، دست، اینها؛ اما هم فرمانفرما دارد، هم فرمانبردار. مغز فرمان می‏دهد، دست فرمان می‏برد، اما همه یک راه دارند، همه برای این است که این کشور فردی (انسان) را اداره کنند.41

در جامعه اسلامی که مشترک مابین همه است، در کلمه توحید که مشترک بین همه است، در مصالح اسلامی که مشترک بین همه است با هم توحید کلمه کنند.42

مفهوم وحدت در جامعه‏شناسی امام دارای دو بعد داخلی و خارجی است. در بعد داخلی بیشتر در قالب «امت» در برابر مفهوم ملیت و قومیت مطرح است و در بعد خارجی و جهان اسلام در قالب مفهوم «امت اسلام»، «کنفدراسیون دول اسلامی»، «اخوت اسلامی» و... بیان شده است.

اسلام آمده است تا... یک امت بزرگ به نام امت اسلام در دنیا برقرار کند تا کسانی که می‏خواهند سلطه بر این دولت‏های اسلامی و مراکز اسلام پیدا کنند نتوانند... نقشه قدرت‏های بزرگ... این است که این قشرهای مسلم را که خدای تبارک و تعالی بین آنها اخوت ایجاد کرده است... به اسم ملت ترک، ملت کرد، ملت عرب، ملت فارس از هم جدا کنند بلکه با هم دشمن کنند.43

امام خمینی ضمن قبول ناسیونالیسم و ملیت به عنوان یک واقعیت اجتماعی، آنها را به عنوان کثراتی می‏بیند که باید در ذیل مفهوم توحید به وحدت برسند. «اسلام در عین حالی که وطن را آنجایی که زادگاه است احترام می‏گذارد، لکن مقابل اسلام قرار نمی‏دهد. اساسْ اسلام است.» 44

امام خمینی بدون آنکه به مباحث خاص فلسفی، جامعه‏شناختی و معرفت‏شناسی، اصالت فرد، اصالت جامعه، اصالت فرد و جامعه، یا مباحثی همانند تقدم وجودی، تقدم ارزشی و یا تقدم معرفت‏شناسی وارد شود، در مورد تقدم مصالح جامعه بر مصالح فرد و یا بعکس، مصالح جامعه را با تکیه بر سیره اجتماعی پیامبران از نظر ارزشی مقدم بر مصالح فرد می‏شمرد 45 و غایت جامعه توحیدی خود را «اصلاح» و «عدالت» ترسیم می‏کند.

تمام انبیا از صدر بشر و بشریت... برای این بوده است که جامعه را اصلاح کنند. فرد را فدای جامعه می‏کردند ما فردی بالاتر از خود انبیا نداریم، ما فردی بالاتر از ائمّه علیهم‏السلامنداریم. این افراد خودشان را فدا می‏کردند برای جامعه... سیدالشهدا روی همین میزان آمد و رفت خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد که فرد باید فدای جامعه بشود، جامعه باید اصلاح بشود، لیقوم الناس بالقسط. باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا کند.